Friday, February 1, 2013

حق الچک و چانه را بگیرم و یا نگیرم


          *امروز همین طور الکی و بدون هیچ علت خاصی حالم خیلی خوب است. صبح زود کارگاه را آب و جارو کردم و چای و نان و پنیر را در آشپزخانه کوچک کارگاه آماده کردم تا وقتی که کارگران می آیند قبل از شروع به کار صبحانه بخورند. بعد هم با همه آنها با صدای بلند خوش و بش کردم تا خواب از سرشان بپرد و سرحال بیایند. بعضی وقت ها این کارگاه احتیاج به انرژی دارد اگرنه هر کسی که در این دخمه مدت زیادی بماند دلش می پوسد و غمباد می گیرد. همین که با یک شوخی و یا احوالپرسی یک لبخند به گوشه لب کارگران بیفتد کافی است که آن روزشان خوب شروع شود و با انرژی بیشتری کار کنند.. در کارگاه ما همیشه کار هست و هیچ وقت پیش نمی آید که یک نفر کاری برای انجام دادن نداشته باشد برای همین کار کردن در این کارگاه بسیار نفس گیر است. باز هم خدا را شکر که در این اقتصاد بیمار و فاسد کشورمان که در آن تمام کارگاه های کوچک و حتی بسیاری از کارخانه های بزرگ ورشکسته شده اند ما هنوز نیمچه بقایی داریم. البته این بقا را هم مدیون جعل مارک های خارجی هستیم که آقازاده ها و بچه های پولدار بابت خرید آن بهای نسبتا گرانی را به فروشگاه های بالای شهر پرداخت می کنند. از مارک بنتون گرفته تا زارا و دیزل هر چه را که بگویید با کیفیت خوب و به سفارش مغازه دارها تولید می کنیم. وقتی مملکت خر تو خر است دیگر برای ادامه کار و تولید هیچ چاره دیگری باقی نمی ماند و اگر ما این کار را نمی کردیم سالها پیش کارگاه ما هم مثل بافندگی های دیگر ورشکسته شده بود. البته ما به مغازه دارها دروغ نمی گوییم و همه آنها می دانند که این البسه تولید داخل است ولی آنها به خریدارانشان این را نمی گویند و چون کیفیت کار هم بد نیست و خریداران شکایتی از خریدشان ندارند همه راضی و گور پدر ناراضی. اگر آنهایی که وضع مالی خوبی دارند در گیر و دار چشم و هم چشمی و کلاس و این چیزها نبودند و تولیدات داخلی را حمایت می کردند الآن وضع تولیدات پوشاک ما به این وخیمی نبود. شاید هم اصلا برای بالاشهری ها مهم نباشد که این لباس در کجا تولید شده باشد و فقط برایشان مهم است که مارک آن تو چشم بیننده باشد و همه بگویند وای خدای من نگاه کن لباسش کلوین کلن است! اگر ابله بودن مردم ایران در همه زمینه ها بد باشد خدا را شکر در این زمینه لااقل برای ما بد نیست. 
          *چند وقت است که می خواهم برای حاجی یک ماشین جدید بخرم و توی بنگاه های خیابان عباس آباد و مطهری و ولیعصر می چرخم و ماشین ها را بررسی می کنم. برای همین است که قیمت دلار را هم بررسی می کنم چون قیمت ماشین های خارجی هم با دلار بالا و پایین می رود و مثلا اگر برای یک ماشین چانه بزنم و به یک قیمت برسم فردای آن روز طرف دبه در می آورد و می گوید الآن دلار شده است چهار هزار تومان و ده میلیون تومان می کشد بر روی قیمت. حاجی گفته است که هر کاری می کنی بالای صد و پنجاه میلیون تومان چیزی نخر ولی آن ماشین هایی که من پسندیده ام یک جورهایی بیش از بودجه مصوبه برای این کار است. این مسئله را گفتم که برایتان یک چیزی را بگویم که حتی جرات نمی کنم با خودم در مورد آن حرف بزنم. من تا به حال از هیچ معامله ای برای خودم پورسانت بر نداشته ام و همیشه از این کار بدم می آمده است. حتی یک ریال از حساب و کتاب ها را هم جابجا نکرده ام در حالی که حاجی تمام کارها را به دست من سپرده است و حتی آنها را چک نمی کند. وضع مالی حاجی هم بسیار خوب است و با این رقم های جزئی اصلا متفاوت نمی شود. ولی یک چیزی در درون من است که من اسمش را شرافت کاری گذاشته ام و مانع از این می شود که من از کنار سرمایه حاجی برای خودم چیزی برداشت کنم. دیروز یکی از این بنگاه دارها به من پیشنهاد کرد که اگر فلان ماشین را برای حاجی بخری ده میلیون تومان به خود تو می دهم. من به او گفتم که من و حاجی با هم فرقی نداریم و این ده میلیون را از قیمت فروش کم کن ولی آن شب حرف او مثل کک به تنبان من افتاد و تا صبح من را به خودش مشغول کرد. حتی بیست میلیون تومان هم می توانم از این معامله در بیاورم و شاید اگر خود حاجی بخواهد آن ماشین را از بازار بخرد همان قیمت برایش تمام شود. با این که این پول تمام مشکلات من و خرج ازدواچ را جور می کند ولی می ترسم که با انجام این کار قبح آن در من ریخته شود و من هم مثل هزاران نفر دیگر دزد و رشوه بگیر و رشوه بده شوم. تصمیم بسیار سختی است و هر چه فکر می کنم نمی توانم به نتیجه درستی برسم.  ممکن است شما به من بگویید که خاک بر سرت کنند هر چقدر که می توانی باید حق خودت را از این پولدارها بگیری و پشت خودت را ببندی بدبخت چون فردا هیچ کدام از اینها نمی آیند بگویند که بیا این هزار تومان هم بابت کار کردن صادقانه تو. ممکن هم است که بگویید این کار را نکن نیما و هیچوقت شخصیت و شرافت خودت را به خاطر پول پایمال نکن. آن عده دیگر ممکن است بگویند که برو بینیم بابا شرافت کاری دیگر کیلویی چند است؟ وقتی نتوانستی که خرج روزانه زندگی خودت را در بیاوری هیچ سبزی فروشی به خاطر شرافت کاری تو حتی یک کیلو تره هم به تو نمی دهد. ولی عده دیگر باز هم می گویند که پول ارزش ندارد که آدم به خاطر آن وجود خودش را کثیف کند. پول از راه درست هم به دست می آید و اگر همچنان تلاش کنی در آینده وضع مالی خوبی خواهی داشت و نیازی به دزدی و رشوه هم نداری. عده دیگر می گویند که اگر صد سال هم با شرافت کار کنی به هیچ جایی نمی رسی و هر کسی که می بینی وضع خوبی دارد یک جوری کلاه دیگران را برداشته است و فوقش یک کلاه شرعی هم سر آن کرده است که اسم آن دزدی و ربا و رشوه نباشد. خوب تو هم می توانی اسم پورسانت خودت را بگذاری حق المعامله یا حق المکالمه و یا حتی حق الچک و چانه. این بیست میلیون تومان را هم بگیر که از شیر مادر برای تو حلال تر است و اگر نگیری خریت محض است و از کفت رفته است. عده دیگر هم می گویند که اگر همه مردم دنیا هم دزد و کلاهبردار باشند تو فقط آن کاری را انجام بده که بعد ها از گفتن آن در جلوی هیچ کسی شرمنده نباشی و شب ها سر راحت به بالش بگذاری و بخوابی. هیچ فکر کرده ای که اگر یک روز حاجی از این مسئله بویی ببرد چطور می خواهی به چشمان او نگاه کنی. عده دیگر می گویند بله مثل وزغ به چشمان او نگاه کن و با پررویی بگو چیه تا بحال  آدم ندیده ای؟

11 comments:

  1. agha aaalliiiiiiiiiiiii minevisiiiii kheili rok va sadeghane va bi shile pile hatman bazam benevis man mikham harooz bekhunam postato pass vasatesh delsard nasho boro jelo u r great ....


    Ali

    ReplyDelete
    Replies
    1. از لطف شما بسیار سپاسگزارم دوست عزیز. سعی می کنم هر چیزی را که در درونم می گذرد برای شما بنویم. سربلند و پیروز باشید

      Delete
  2. پولی که به آسانی به دست بیاد ' به آسانی هم از دست میره
    اگه پول حرام وارد زندگیت بشه مطمئن باش یروزی تاوان آن را می دی و همان پول با سود خدا تومن از زندگیت میره بیرون ؛ من این رو به عینه در آشنایانم دیدم
    بعدش این را هم بیاد داشته باش که اگه همه ی مردم یک عمل بد و ناپسند را انجام می دهند دلیل بر این نیست که ناپسندی آن عمل از بین می رود و ما هم به خود اجازه دهیم آن کار را انجام دهیم/
    همه بد هستن ولی تو خوب باش و به وجدان اللهی خودت گوش کن نه به وجدان شیطانیت
    /راستی خوب وبلاگ مینویسیا/

    ReplyDelete
    Replies
    1. من هم به همین حرف های شما اعتقاد دارم ولی بعضی وقت ها دنیا چنان بی رحمانه شمشیر خود را از رو می بندد که آدم دچار تردید در مبانی فکری خود می شود.
      با این حال من هنوز توانسته ام خودم را از پلیدی ها دور نگه دارم ولی با این حال همین که این افکار خبیصانه در من شکل می گیرد نشانه چندان خوبی نیست.

      Delete
  3. خیلی خوب بود، نوشته هات یه امضا مخصوص خودتو داره، پست قبلی، یه کم غریب بود ،اما این عالی بود

    so, continue body,.....

    ReplyDelete
    Replies
    1. sorry, I mean, buddy !!!!!

      Delete
    2. ممنونم دوست عزیز. از این که نوشته های من را می خوانید بسیار سپاسگزارم و قدر آن را می دانم.

      Delete
  4. احسان بهرامیFebruary 2, 2013 at 12:59 AM

    اره خداییش یه چیزایی بدجور وجود آدمو کثیف میکنه. شما این پولو واسه به دست آوردن فریبا میخای ولی در واقع با این کار اونو بیشتر از دست میدی. آخه این جور کارها آدمو عوض میکنه و یواش یواش اون عشق پاک و ساده و عمیقی که ازش صحبت میکنی به یه رابطه سطحی و بی ارزش وشکننده تبدیل میشه .درست نمیگم آقا نیما؟.

    ReplyDelete
    Replies
    1. کاملا حق با شما است احسان عزیز. من هم سعی کرده ام که زندگی خودم را بر این پایه جلو ببرم. گرچه مشکلات گاهی شکننده هستند ولی من سعی می کنم تا حد توانم مقاومت کنم و تن به این بی ناموسی ها ندهم.

      Delete
  5. صراحت گفتار شما منو متعجب میکنه حتی گاهی میگم شما که همه موارد انقدر خصوصی رو مینویسی نگران نیستی که یه وقت یه آشنایی که شما نخواهی بدونه مطلبتو بخونه. البته این تخلیه ذهن بطور کامل فکر میکنم به آدم خیلی آرامش میده. و یه موردی هم که توی سیر کلی نوشته ها کمی دوست نداشتم این بود که شما گاهی یه موضوعی رو خیلی پروبال میدی و نشون میدی که برات خیلی مهم و تعیین کنندس اما تو پست بعدی اون قضیه دیگه منتفی میشه یا خیلی کمرنگ تر نشون داده میشه. البته بزرگ کردن یه موضوع و بسط و گسترش دادنش هنری هست که مطلب رو هم برای خواننده جذاب میکنه اما اگه این تعادل حفظ نشه شاید کمی توی ذوق بزنه. خوب این نظر منه شاید هم درست نباشه

    ReplyDelete
  6. از لطف شما سپاسگزارم دوست عزیز. خوب من وقتی که چیزی را می نویسم نمی توانم خودم نباشم و ناخودآگاه هر چیزی را که در درونم می گذرد می نویسم. اگر مطلبی در یک پست بزرگ می شود به این خاطر است که آن مطلب در آن زمان ذهن من را به خودش مشغول کرده است و برایم اهمیت دارد ولی در زمان دیگر شاید اهمیتی برایم نداشته باشد. اصولا این اخلاق بد در من وجود دارد که به یک موضوع گیر می دهم و آن را بیش از حد بزرگ می کنم و حتی گاهی اوقات مرور بیش از حد و مالیخولیایی یک فکر در من دچار توهم می کند.
    سربلند و پیروز باشید

    ReplyDelete